جودی دمدمی
جودی و دوستانش انجمنی مخفی تشکیل می دهند.تنها شرط عضویت در این انجمن این است که قورباغه ای روی دستت جیش کند !
جودی و دوستانش برای تهیه ی نقشه ای درباره ی شهر،خانواده و انجمنی که عضوش هستند، وارد ماجراهای جالب و بامزه ای می شوند ...
جسیکا همکلاسی جودی در مسابقه مقام اول را به دست می اورد و عکسش هم در روزنامه ی محلی چاپ می شود .جودی هم به فکر می افتد که کاری کند تا مشهور شود وعکسش را در همه ی روزنامه ها چاپ کنند . جودی برای مشهور شدن چه کار ها که نمی کند
جودی سر کلاس ناگهان می شنود که جنگل های استواییدر خطر نابودی هستند. وقتی می فهمد که گونه های کمیاب طبیعت هم در خطرند ولی آدم ها زباله سازند، بیشتر می ترسد.
و حالا جودی به فکر نجات دنیا افتاده است ...
جودی دمدمی یک انگشتر حال نما جایزه می برد. هرکس نگین انگشتر را فشار دهد، رنگ نگین عوض می شود و انگشتر حالش را نشان می دهد.
جودی می خواهد به کمک این انگشتر آینده ی دیگران را پیشگویی کند.جالب این که بعضی از پیشگویی هایش درست از آب درمی آید !
جودی دمدمی امروز تصمیم گرفته که در آینده دکتر شود. از خوش شانسی اش، معلم علوم از بچه ها می خواهد که هر کس درباره ی بخشی از بدن انسان تحقیق کند.
اما دردسر از جایی شروع می شود که جودی تصمیم می گیرد تحقیق خود را با یک عمل شروع کند. او می خواهد شکم قورباغه ی برادرش را باز کند تا دل و روده اش را ببیند و دوباره آن را بخیه بزند !
يمي نيمي دوست جديد جودي، او را در انجمن اسم- من- يك- شعر- است عضو ميكند. جودي آنقدر با ايمي صميمي ميشود كه نميتواند از او دل بكند. اما لاكي و فرانك هم كه حسوديشان شده با جودي قهر ميكنند. آنها قرار بود با هم روي پروژهي «دور دنيا در هشت روز» كار كنند، اما حالا؟... داستان پيچ خورد، نه؟
بدرود جودي دمدميِ كلاسِ سومِ عهد بوق!
جودي دمدمي حوصله ندارد؛ حال حوصلهي رياضي را كه هيچ رقم! به جاي آقاي تاد دوستداشتني، معلم جديدي آمده كه به نظرش، هم رياضي جودي افتضاح است و هم رفتارش!
بروید کنار! جودی کارآگاه وارد می شود!
هم آقای چیپس، سگ اداره ی پلیس گم شده و جودی شک ندارد که دست دزدهای بین المللی در کار است.
جودی تصمیم می گیرد با دوست هایش یک گروه کارآگاهی تشکیل دهد و دست دزدها را رو کند. او برای این کار یک نقشه ی معرکه کشیده...
تعطیلات آغاز شده، اما جودی باید در خانه بماند. تمامی دوستان او به مسافرت رفته اند اما پدر و مادر جودی باید برای نگهداری از پدر بزرگ او به شهر دیگری بروند و جودی باید به همراه برادرش «استینک» بو گندو، در خانه بماند برای همین جودی بسیار ناراحت است...
آيا جودي خوششانسياش را مديون شكهي شانس است؟ از وقتي مامانبزرگ جودي يك سكهي له و لورده به او داده جودي توي همهچيز شانس ميآورد، از بولينگ گرفته تا مسابقه هجي كلمات. بيبروبرگرد، او سوار بر اسب خوششانسي است تا اينكه اتفاقي ميافتد و بدشانسي از راه ميرسد. يك حياط پر از شبدر سهپر و يك بچهگربهي فراري و...
نظرات شما عزیزان: